تقدیم به آستان بلند حضرت ابوالفضل (ع)

 

پر از مهر آمد و با من شبی عقده گشایی کرد

مس ِ طبع مرا با صیقـل اشکش طلایی کرد

 

شبم  را شاعرانه باز آ ذین بست، رؤیایی

نسیم نغمه پر داد و نی ام را نینوایی کرد

 

تپید آهسته در نبضی که از نی در تپش افتاد

به قانون غزل در قلب من فرمانروایی کرد

 

به هم آمیخت اشک و آه و لبخند مرا آن شب

شبیه معجزه که نه ، ولی کاری خدایی کرد

 

هوا پس بود و مِه در گیسوان باد می پیچید 

کسی در خیمه از یاران خود قصد جدایی کرد

 

پریشان می گذشت آب فرات از فرط حیرانی

پریشان -  شیوه ،  شیون در طنینی قهقرایی کرد

 

دو دست افتاده آن سوتر ، دو دست آویزِ مشکی خشک

نگو عباس من ای شط خونین بی وفایی کرد

 

پرید از خاطرات کوفیان بی بال و پر آن شب 

پرید و  آسمان عرشیان را کربلایی کرد

 

 

مطلبی از من در روزنامه ی اطلاعات:

http://ettelaat.com/new/index.asp?fname=2012%5C10%5C10-23%5C11-45-21.htm&storytitle=%D3%C8%D2%ED%E4%E5